قاسمعلی در ابتدای این نشست ضمن
گرامیداشت یاد مرحوم خسرو شجاع زاده و اشاره به بازی درخشان او در «غریبه و
مه» گفت: فیلم «غریبه و مه» از زمانه ساخت خود بسیار جلوتر است و هنوز هم
تماشاگر را حیرت زده می کند؛ در واقع می توان گفت تاریخ مصرف ندارد و در هر
زمانه ای می توان به آن پرداخت. لایه ها و اشارات فراوانی در فیلم وجود
دارد که جنبه اسطوره ای و شاعرانه پیدا می کند.
وی
سپس در پاسخ به سوال میهن دوست درباره اینکه آیا می توان فیلم را متعلق به
جغرافیا و بوم خاصی دانست یا نه، گفت: «غریبه و مه» در اسالم گیلان ساخته
شده است که فضاهای غریبی دارد، اما به نظر می رسد درباره کل ایران است.
آواهایی در فیلم می شنویم که به آواهای خراسان و ترکمن صحرا نزدیک است.
البته گاهی واژه هایی همچون روزبازار در فیلم می شنویم که به گویش شمالی
مربوط می شود، اما بیضایی اصراری بر این قضیه ندارد؛ می توان گفت بیضایی
جهانی را خلق کرده که الزاما و انحصارا مختص به خود اوست. فیلم در شمال
ایران می گذرد اما می توانست در هر جای دیگری نیز ساخته شود.
این
منتقد سینمایی افزود: در دو سطح می توان با فیلم «غریبه و مه» مواجه شد؛
نخست سطح ظاهری یا همان ژانر فیلم. ژانر فیلم را می توان معمایی و دارای
عناصر و مولفه های سینمای هیچکاک دانست که با ایجاد تعلیق و به تعویق
انداختن ارائه اطلاعات، اطلاعات تماشاگر نسبت به شخصیت «آیت» را هم سطح
اطلاعات اهالی روستا نگه می دارد. تا جایی که ما هم مانند آنها گمان می
کنیم «آیت» درباره «سیاهپوشان» دچار وهم شده است. پس می توان گفت از نظر
ساختار روایت داستان با عناصر سینمای هیچکاک عجین شده است. همزمان ادای دین
بیضایی به کوروساوا و میزوگوچی در فیلم مشهود است و از نظر تماتیک مولفه
های سینمای برگمان را هم در آن می بینیم. اما نکته مهم این است که «غریبه و
مه» در نهایت فیلمی کاملا ایرانی و بومی است. به عنوان مثال سکانس پایانی
فیلم که ادای دینی به «هفت سامورایی» کوروساوا محسوب می شود، کاملا به شکلی
ایرانی اجرا شده است؛ برای نمونه آیین های چوب بر هم زدن، زنجیر زدن، زبان
گرفتن برای دور ماندن از هجوم مرگ و سیاهی و.. را در همین سکانس شاهدیم.
قاسمعلی
ادامه داد: سبک فیلم آشکارا شاعرانه و فلسفی است و می توان گفت فیلمی
درباره عشق و مرگ است. از نظر نوع روایت نیز ساختاری دایره ای دارد؛ «آیت»
به صورت زخمی وارد روستا می شود و فیلم با همان میزانسن و با رفتن «آیت» که
باز هم زخمی است پایان می یابد. یا مثلا می بینیم پسرک دچار معلولیت در
چند مورد به دور خود دایره می کشد. این ساختار دایره ای یادآور نمایش های
قدیم ایران است، تا جایی که می توان گفت فیلم به یک معنا درباره تعزیه است و
کاملا از مولفه های آن استفاده می کند. «غریبه و مه» کاملا از اسطوره ها و
افسانه های ایرانی بهره گرفته است؛ اسطوره ها حقیقت هایی هستند که وجود
دارند و کار هنرمند تبدیل آنها به واقعیت است. همه ی ما در درون خود اسطوره
هایی داریم و هنرمندی مانند بیضایی این اسطوره ها را وارد دنیای روزمره ما
کرده و به شکلی کاملا رئال و واقعی و با تبدیل آنها به عناصر واقعی موجود
در اطراف ما به کار می گیرد.
پس از آن میهن دوست به طرح سوالی در خصوص نقش شخصیت «رعنا» در فیلم پرداخت و
قاسمعلی پاسخ داد: «رعنا» در واقع نماد عشق و زندگی است؛ او در عمده موارد
مشغول انجام کاری است، از نخ ریسی و بچه داری تا غذا پختن و.. که همگی
پایبندی او به زندگی را نشان می دهد. اما در عین حال فیلم به جهان های
موازی اشاره دارد که با توجه به زمان ساخت فیلم نیز امری غریب در سینمای آن
دوران به شمار می آید. در کنار «رعنا» به عنوان نماد زندگی، «آیت» را
داریم که به جهان مردگان تعلق دارد و در واقع با رفتن اوست که زندگی به
روستا برمی گردد. گویا «آیت» خود به دنبال کشف آن جهان موازیست و وظیفه
دارد با رفتن از این دیار، زندگی آنها را به سامان کند. در سراسر فیلم
اشاره به افسانه «میر نوروزی» و همینطور الهه «ایشتار» و افسانه «اورفه» را
شاهدیم.